جمعه 90 آبان 6 , ساعت 2:55 عصر
شعبی می گوید که روزی پیش عبدالملک مروان بودم. فرمود که «فصل زمستان کی در خواهد آمد؟»
و او را ندیمی بود به غایت احمق و جاهل و عبدالملک به سبب سلیم دلی و حماقت، با وی نیک بودی پس عبدالملک، او را گفت؛«تو معروفت تقویم و حساب آن دانی؟»
گفت؛«یا امیر! به نزدیک من شماری است که بیان آن ظاهرتر است و مکشوف تر».
گفت؛«آن چیست؟»
گفت؛«بر سر کوی ما بقالی هست؛ هرگاه که بینم که با قلای تر فروشد، بدانم که بهار آمد و زمستان رحلت کرد، و هرگاه که بینم که گرزغزردک، هویجف فروشد، بدانم که زمستان آمد».
عبدالملک و حاضران بخندیدند و او را گفتند؛«حساب تو آسان تر است، و تو را به هیچ کتاب نظر نباید کرد، و منتظر طالع وقت و ارتفاع نباید بود».
جوامع الحکایات سدیدالدین عوفی
نوشته شده توسط مجتبی فروتن تنها | نظرات دیگران [ نظر]